شعر در مورد دیدار
شعر در مورد دیدار دوست,شعر در مورد دیدار دوستان,شعر در مورد دیدار دوست,شعر درباره دیدار دوست,شعری در مورد دیدار دوست,شعر درباره دیدار دوستان,شعری درباره دیدار دوستان,شعری درباره دیدار دوست,شعر در مورد دیدار,شعر در مورد دیدار یار,شعر در مورد دیدار دوباره,شعر در مورد دیدار معشوق,شعر در مورد دیدار کربلا,شعری در مورد دیدار,شعر در مورد دیدار,شعر در مورد دیدار یار,شعر درباره دیدار یار,شعر حافظ در مورد دیدار یار,شعر عاشقانه در مورد دیدار یار,شعر درمورد دیدار یار,شعری درمورد دیدار یار,شعر زیبا درمورد دیدار یار,شعر حافظ درباره دیدار یار,شعری درباره دیدار دوباره,شعر در مورد دیدن معشوق,شعر در مورد خواب دیدن معشوق,شعر درباره دیدار معشوق,شعری در مورد شوق دیدار,شعر درمورد دیدار دوست,شعر در وصف دیدار یار,شعر در وصف دیدار یار,شعری در وصف دیدار یار,شعر در وصف دیدار,شعر در وصف دیدار دوست,شعر در وصف دیدار معشوق,شعر در وصف اولین دیدار,شعر در وصف شوق دیدار,شعری در وصف دیدار یار,شعر دیدار یار,شعر دیدار یاران,شعر دیدار یار غایب,شعری دروصف دیدار یار,معنی شعر دیدار یار غایب,شعر شوق دیدار یار,شعر درباره دیدار یار,شعر برای دیدار یار,شعر عاشقانه دیدار یار,شعر حسرت دیدار یار,شعر دیدار دوست,شعر دیدار دوستان,شعر دیدار دوست قدیمی,شعر درباره دیدار دوست,شعر برای دیدار دوست,شعر درمورد دیدار دوست,شعر برای دیدار دوستان,شعر در مورد دیدار دوستان,شعر در مورد دیدار دوست,شعر درباره دیدار دوستان,شعر دیدار,شعر دیدار دوباره,شعر دیداری,شعر دیدار عاشقانه,شعر دیدار به قیامت,شعر دیدار عشق,شعری درباره دیدار دوستان,شعر دیدار دوباره,شعر برای دیدار دوباره,شعر در مورد دیدار دوباره,شعری درباره دیدار دوباره,شعر دیداریار,شعرهای الهام دیداریان,شعر از الهام دیداریان,شعر الهام دیداریان,شعر جدید الهام دیداریان,شعر عاشقانه دیدار,شعر های عاشقانه دیدار,شعر دیدار عاشق,شعر اولین دیدار عشق
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد دیدار برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
گُناهی مُستحب تر نیست از دیدار ِ پنهانت
اگر بگذارد این زیبایی کافر مُسلمانت
شعر در مورد دیدار دوست
دیدار ما هرچند دورادور، زیباست !
دیگر پذیرفته م که ماه از دور زیباست
شعر در مورد دیدار دوستان
درحسرت دیدار تو آواره ترینم
هرچند که تا خانه تو فاصله ای نیست
شعر در مورد دیدار دوست
داشت از دیدار چشمان تو برمی گشت که
“محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت”
هر غنچه به چشم من دلتنگ جز این نیست
یادآوری خاطره ی بوسه ی دیدار
شعر درباره دیدار دوست
من تشنه ی دیدار تو هستم تو چه هستی
آیینه ی دیوار تو هستم تو چه هستی
شعری در مورد دیدار دوست
من محال است به دیدار تو قانع باشم
کی پلنگی شده راضی به تماشا از ماه
آغوش من و عشق تو و لحظه ی دیدار
رویای قشنگیست و اما شدنی نیست
شعر درباره دیدار دوستان
تا لحظه ی رویایی دیدار تو ای خوب
من خون به جوش آمده ام در شریان ها
شعری درباره دیدار دوستان
دیدار ما تصور یک بی نهایت است
با یکدگر دو آینه را رو به رو مکن!
شعری درباره دیدار دوست
این چه کرده است که هرروز تورا می بیند؟
من از آیینه به دیدار تو شایسته ترم
شعر در مورد دیدار
گفتم این عید به دیدار خودم هم بروم
دلم از دیدن این آینه ترسید چرا؟
شعر در مورد دیدار یار
من سالهاست که با دختران اشک
در کوچه های حادثه دیدار میکنم
شعر در مورد دیدار دوباره
چشم تا باز کنم فرصت دیدار گذشت
همه طول سفر یک چمدان بستن بود
شعر در مورد دیدار معشوق
آغوش من و عشق تو و لحظه ی دیدار
رویای قشنگیست و اما شدنی نیست
شعر در مورد دیدار کربلا
مسخ کرده چهرهام را گرچه این ایام
با همین دیدار حتی میشنـاسیدم
شعری در مورد دیدار
خداحافظ ، تو ای بانوی شب های غزل خوانی
خداحافظ ، به پایان آمد این دیدار پنهانی
شعر در مورد دیدار
از شوق همآغوشی و از حسرت دیدار
بایست بمیریم چه باشی چه نباشی
شعر در مورد دیدار یار
دیدم که می روی پی دیدار
گفتم مرو فسرده و بیمار می شوی
شعر درباره دیدار یار
ای کاش چشمهای مرا خواب می ربود
وقتی امید نیست به دیدار دیگری
شعر حافظ در مورد دیدار یار
فقط در لحظه هایم باش ، بی دیدار ، بی منّت
نه اینکه آدمم ؟ قدری هوا را هم سزاوارم !
شعر عاشقانه در مورد دیدار یار
قدری آهسته که دیدار تو حتی از دور
دردلم آتش عشقی ست که برپا مانده
شعر درمورد دیدار یار
خسته از شعر من و این همه اصرار تویی
دلخور از حسرت یک ریزه ی دیدار منم
شعری درمورد دیدار یار
نکند منتظر مردن مایی آقا ؟ !
این بدی مانع دیدار شدن هم دارد
شعر زیبا درمورد دیدار یار
طوافم لحظه دیدار چشمان تو باطل شد
من اما همچنان در فکر دور باطلی دیگر
شعر حافظ درباره دیدار یار
بگذر از من که ندارم سر دیدار تو را
چه غمی دارم اگر با دگران می گذری
شعری درباره دیدار دوباره
جان می دهم از حسرت دیدار تو چون صبح
باشد که چو خورشید درخشان به در آیی.
شعر در مورد دیدن معشوق
زان خُرد و کهنسال، همه درپیِ دیدار
اما رهِ دیدار، که یک نقطه سراب است
شعر در مورد خواب دیدن معشوق
چنان مشتاقم
ای دلبر به دیدارت
که از دوری
برآید از دلم آهی
بسوزد هفت دریا را.
شعر درباره دیدار معشوق
تو کجا نالی از این خار که در پای منست
یا چه غم داری از این درد که بر جان تو نیست
دردی از حسرت دیدار تو دارم که طبیب
عاجز آمد که مرا چاره درمان تو نیست.
شعری در مورد شوق دیدار
همچو صبحم
یک نفس باقی ست
با دیدار تو،
چهره بنما دلبرا
تا جان برافشانم چو شمع.
شعر درمورد دیدار دوست
دیدار تو گر صبح ابد هم دهدم دست
من سرخوشم از لذت این چشم به راهی
ای عشق، تو را دارم و دارای جهانم
همواره تویی، هرچه تو گویی و تو خواهی
شعر در وصف دیدار یار
دلتنگی؛
آخرین جادویی بود که
در اولین دیدار
بر چشمانم نشست
و اولین کلامی بود که
در آخرین ثانیه های با تو بودن
بر دستانم جاری شد.
آری
از تقدیر نه گزیری هست و نه گریزی!
شعر در وصف دیدار یار
لحظه ی دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام، مستم
باز می لرزد، دلم، دستم
شعری در وصف دیدار یار
نوروز منی تو
با جان نو خریده به دیدارت می دوم
شکوفه های توام من
به شور میوه شدن
در هوای تو پر می کشم.
شعر در وصف دیدار
زهر دوری باعث شیرینی دیدارهاست
آب را گرمای تابستان گوارا میکند
شعر در وصف دیدار دوست
به دیدارم بیا هر شب،
در این تنهایی ِ تنها و تاریک ِ خدا مانند
دلم تنگ است
بیا ای روشن، ای روشنتر از لبخند
شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهیها
شعر در وصف دیدار معشوق
به دیدارم بشتاب
این شکوفه ها
به همان سرعتی که باز می شوند
فرو می ریزند
هستی این جهان
بر پایداری شبنم می ماند بر گلبرگ
شعر در وصف اولین دیدار
دلتنگم و دیدار تو درمان من است
بی رنگ رخت زمانه زندان من است
بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی
آنچه کز غم هجران تو بر جان من است
شعر در وصف شوق دیدار
چشمان تو
معنای تمام جمله های ناتمامی ست
که عاشقان جهان
دستپاچه در لحظه دیدار فراموشی گرفتند
و از گفتار بازماندند…
کاش می توانستم
ای کاش خودم را
در چشم های تو حلق آویز کنم
شعری در وصف دیدار یار
به جمال تو که دیدار ز من بازمگیر
که مرا طاقت نادیدن دیدار تو نیست
شعر دیدار یار
نرگس دریده چشم به دیدار او ولی
دیدار آفتاب به چشم دریده نیست
شعر دیدار یاران
یک غمزه دیدار به از دامن دینار
دیدار چو باشد غم دینار کی دارد
شعر دیدار یار غایب
ای پری روی پرنیان رخسار
نازنین خوی و نازنین دیدار
شعری دروصف دیدار یار
دیدار تو حل مشکلاتست
صبر از تو خلاف ممکناتست
معنی شعر دیدار یار غایب
یارا بهشت صحبت یاران همدمست
دیدار یار نامتناسب جهنمست
شعر شوق دیدار یار
تا آینه از دست نکویان نگذارند
بیطاقتی تشنه دیدار ندانند
شعر درباره دیدار یار
در چنین حال شاهد توحید
ننماید به عاشقان دیدار
شعر برای دیدار یار
مردیم ز درد شام هجران
دیدار به صبح محشر افتاد
شعر عاشقانه دیدار یار
نگار خوب شکربار چونست
چراغ دیده و دیدار چونست
شعر حسرت دیدار یار
یعقوب وار وااسفاها همی زنم
دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست
شعر دیدار دوست
امروز روز نوبت دیدار دلبرست
امروز روز طالع خورشید اکبرست
شعر دیدار دوستان
من دیدم اگر کسی ندیدست
زیرا که مرا نمود دیدار
شعر دیدار دوست قدیمی
چو سرمه خدمت دیده گزینیم
چو دیده جملگی دیدار گردیم
شعر درباره دیدار دوست
دیدار حق است مؤمنان را
خوارزم نبیند و دهستان
شعر برای دیدار دوست
همه مشتاق دیدار تو باشند
تو صد پرده فروافکنده باشی
شعر درمورد دیدار دوست
دل روشن به دست آور اگر دیدار می خواهی
که این آیینه تاب جلوه دیدار او دارد
شعر برای دیدار دوستان
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینیم دیدار آشنا را
شعر در مورد دیدار دوستان
عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده
بازگردد یا برآید چیست فرمان شما
شعر در مورد دیدار دوست
شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست
شعر درباره دیدار دوستان
روز مرگم نفسی وعده دیدار بده
وان گهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر
شعر دیدار
منم که دیده به دیدار دوست کردم باز
چه شکر گویمت ای کارساز بنده نواز
شعر دیدار دوباره
دل حافظ که به دیدار تو خوگر شده بود
نازپرورد وصال است مجو آزارش
شعر دیداری
همچو صبحم یک نفس باقیست با دیدار تو
چهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع
شعر دیدار عاشقانه
روز مرگم نفسی مهلت دیدار بده
تا چو حافظ ز سر جان و جهان برخیزم
شعر دیدار به قیامت
دیدار شد میسر و بوس و کنار هم
از بخت شکر دارم و از روزگار هم
شعر دیدار عشق
جان می دهم از حسرت دیدار تو چون صبح
باشد که چو خورشید درخشان به درآیی
شعری درباره دیدار دوستان
زدیرستان حیرت تشنه دیدار می آیم ببار
هر نم اشکی فغان گم کرده ناقوسی
شعر دیدار دوباره
دیو را گر نشناسیم ز دیدار نخست
وای بر ما سپس صحبت و دیداری چند
شعر برای دیدار دوباره
هرکه دور از میهن خود در دیار غربت است
از برایش سرمه چشم است دیدار وطن
شعر در مورد دیدار دوباره
یا رب تو آشنا را مهلت ده و سلامت
چندان که بازبیند دیدار آشنا را