شعر در مورد اسم سایه
شعر در مورد اسم سایه ,شعر درباره اسم سایه,شعر برای اسم سایه,شعر در باره اسم سایه,شعر با اسم سایه,شعر درمورد اسم سایه,شعر در مورد اسم سایه,شعر با کلمه سایه,شعر با کلمه ی سایه,شعری در مورد اسم سایه,شعری درباره اسم سایه,شعری برای اسم سایه,شعر درباره ی اسم سایه,شعر در مورد نام سایه,شعر درباره نام سایه,شعر برای نام سایه,شعر درباره نام سایه,شعر با نام سایه,شعر درمورد نام سایه,شعر در مورد نام سایه
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد اسم سایه برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
من سایه ای از نیمه پنهانی خویشم
تصویر هزار آینه حیرانی خویشم
شعر در مورد اسم سایه
سایه سنگ بر آینه خورشید چرا؟
خودمانیم، بگو این همه تردید چرا؟
شعر درباره اسم سایه
با من سر پیمانت اگر نیست نیایم
چون سایه به دنبال تو فرسنگ به فرسنگ
شعر برای اسم سایه
ریخت از پرتو لرزنده ی شمع
سایه ی دسته گلی بر دیوار
شعر در باره اسم سایه
گرچه در پای تو خاموش فتادست ای شمع
سایه را سوز و گدازیست که من می دانم
شعر با اسم سایه
حالم بداست اما دلم با گریه کردن نیست
محتاج نورم سایه ات را از سرم بردار
شعر درمورد اسم سایه
من سایه ی پنهان شده در پشت غبارم
آه این منم ای آینه کم سرزنشم کن
شعر در مورد اسم سایه
شبی آغوش روی ِ سایه ات وا کرده ای هرگز؟
خودت را اینهمه دلتنگ معنا کرده ای هرگز؟
شعر با کلمه سایه
از سایه ی سنگین تو من کمترم آیا؟
بگذار به دنبال تو خود را بکشانم
شعر با کلمه ی سایه
ای که مهتاب رخت سایه بی افکنده به ماه
دل ما بر دل تو سخت ارادت دارد
شعری در مورد اسم سایه
غفلت کائنات را جنبش سایه ها همه
سجده به کاخ کبریا، خواه نخواه کردن است
شعری درباره اسم سایه
امشب که تو ، در کنار منی ، غمگسار منی
سایه از سر من تا سپیده مگیر
شعری برای اسم سایه
سایه ام طعنه به من می زند و می شنوم :
– اثر از او که همه درد تو می فهمد نیست
شعر درباره ی اسم سایه
سایه ای مانده زمن بی تو که در آینه هم
طرح خاکستریش گنگ ترین تصویر است
شعر در مورد نام سایه
تار لطفی، غزل سایه -شب از نیمه گذشت-
سر من بر سر زانوش چه حالی دارد!
شعر درباره نام سایه
من سایه ی سرد زمستان گوشه ی ایوان
فیروزه در فیروزه های روی کاشی تو
شعر برای نام سایه
پشت ستون سایه ها روی درخت شب
می جویم اما نسیتی در هیچ جا امشب
شعر درباره نام سایه
پریشان سایه ای آشفته آهنگ
ز مغزم می تراود گیج وگمراه
شعر با نام سایه
سایه ی زلف کسی چون ابر بر دوزخ گذشت
آتشی دیگر گلستان شد،گمان کردم تویی
شعر درمورد نام سایه
عشق ابریست که یک سایه ی آبی دارد
سایه اش کاش به دل گاه به گاه افتادن
شعر در مورد نام سایه
چون سایه که در هر قدمش بوده کنارت
بگذار که هر لحظه به دنبال تو باشم
شعر در مورد اسم سایه
هر سایه ای که بگـذرد از خلوتم تویی
افتاده ای به جان غزل های آخرم
شعر درباره اسم سایه
دستهایی پر ز خالی پیشِ روست
سایه های لاابالی پیش روست
شعر برای اسم سایه
من چای می خوردم به نوبت شعر می خواندند
تا صبح، عکس سایه و سعدی به دیوارم
شعر در باره اسم سایه
تو با قدم زدنت تازه عاشقم کردی
بمان که با قدمت سایه ای به سر باشی
شعر با اسم سایه
خوش و بش کرده ای با سایه ی ِ دیوار وقتی که
دلت جویایِ احوالِ کسی باشد که دیگر نیست؟
شعر درمورد اسم سایه
ای پرده پرده ی چشم توام باغ های سبز
در زیر سایه ی مژه ات خوابم آرزوست
شعر در مورد اسم سایه
تو آفتابی
هرصبح
می تابی برپنجره ی خیالم
و نورمی پاشی
روی سایه ی تنهایی ام
شعر با کلمه سایه
مستی شراب هفت ساله دارد
انگور هایش
درخت تاکی
که زیر سایه اش
به من گفتی:
“دوستت دارم”
شعر با کلمه ی سایه
اگر می خواهی احساس مرا بدانی
به سایه ات نگاه کن
نزدیک به تو ام
حال که هرگز نمی توانم لمس ات کنم!
شعری در مورد اسم سایه
چین و چروک های صورتم را
که ادامه دهی
به رفتنت می رسی
به زمستانی سخت
به برف
که سال هاست
جای سایه ات
روی سرم می نشیند.
شعری درباره اسم سایه
با ستم وُ جفا خوشم، گر چه درون آتشم
چونکه تو سایه افکنی، بر سرم ای همای من
شعری برای اسم سایه
از سایهی عاشقان اگر دور شوی
بر تو زند آفتاب و رنجور شوی
شعر درباره ی اسم سایه
بخند کودک همسایه …
من اندوههای زیادی را دیدم که سر پیچ همین خیابان
چشم انتظار بزرگسالی تو هستند.
شعر در مورد نام سایه
زخمی کهنهام
سایهی رنجی پایان یافته
شعر درباره نام سایه
آغوش
ترکیب پیچیده ای ست
از من و خیال تو
که هر شب
مثل سایه
روی دیوار خانه می افتد…
شعر برای نام سایه
پس از این چو سایه باشم پس و پیش هر امامی
که بکاهم و فزایم ز حراک سایه بانی
شعر درباره نام سایه
تا سایه زلف تو بدیدم
دیوانه شدم چو سایه داران
شعر با نام سایه
وجودی که نرست از سایه خوش
پناه سایه عنقاش نبود
شعر درمورد نام سایه
ما سایه آن بتیم گویی
کز اصل وجود بت پرستیم
شعر در مورد نام سایه
سایه بنماید و نباشد
ما نیز چو سایه نیست هستیم
شعر در مورد اسم سایه
از بهر خدا سایه زمن باز مگیر
ای سایه رحمت خدا سایه تو
شعر درباره اسم سایه
به باغ سایه ابرست و آب در سایه
ازین سبب من و جانان و خواب در سایه
شعر برای اسم سایه
سایه نوری تو و ما جمله جهان سایه تو
نور کی دیدست که او باشد از سایه جدا
شعر در باره اسم سایه
سایه خود گریزانم که نور از سایه پنهانست
قرارش از کجا باشد کسی کز سایه بگریزد
شعر با اسم سایه
سایه پروردند وز خط سیاه
سایه را بر آفتاب آلوده اند
شعر درمورد اسم سایه
سایه می گیرد زمین را، زین تعجب در چمن
سایه های گل پر از خورشید تابان گشت باز
شعر در مورد اسم سایه
بید هم بر سایه خود تیغ لرزان برکشید
سایه زیر پای بید افتاده لرزان گشت باز
شعر با کلمه سایه
دیدم چو آفتابی در سایه کلاهش
سایه گرفته مه را زان طره سیاهش
شعر با کلمه ی سایه
تو همایی به کرم سایه فکن بر خسرو
که ز ناچیزی چون سایه پر مگسیم
شعری در مورد اسم سایه
سایه جدا می کند صورت هامون ز کوه
ورنه بر آفتاب کوه و بیایان یکیست
شعری درباره اسم سایه
ازو من سایه ای بودم
به نور آن سایه زایل شد
شعری برای اسم سایه
به بوی آنکه ببینند سایه تو ز دور
چو سایه کوی به کوی و چو باد در بدرند
شعر درباره ی اسم سایه
این سایه ها زوال پذیرند یک به یک
در سایه ای گریز، که آنرا زوال نیست
شعر در مورد نام سایه
تا ترا سایه ایست او نشوی
نور با سایه چون کند رفتار؟
شعر درباره نام سایه
چو سایه بر سر این خاکدان چه میگذری؟
بکوش و سایه همت بر آسمان انداز
شعر برای نام سایه
جز سایه خویشتن نمی بینی تو
ای سایه، ز خورشید جدا چون گردی؟
شعر درباره نام سایه
چو سایه جذبه خورشید او سراپایم
چنان ربود که نگذاشت سجده ام بجبین
شعر با نام سایه
سایه طایر کم حوصله کاری نکند
طلب از سایه میمون همایی بکنیم
شعر درمورد نام سایه
ای سایه سنبلت سمن پرورده
یاقوت لبت در عدن پرورده
شعر در مورد نام سایه
بالای تو گر بیند، مهتاب شود سایه
خود سایه بالایت مهتاب ندیده ست این
شعر در مورد اسم سایه
مرا به سایه بالای خود یکی بنواز
که سرو نیز گهی سایه بر گیا کرده
شعر درباره اسم سایه
بس که در سایه دیوار تو در فریادم
ز آه من سایه دیوار تو هم ناسوده
شعر برای اسم سایه
اگرت بر سرست سایه مهر
سایه ئی بر سر سپهر انداز
شعر با اسم سایه
مه سایه پرور شب خورشید مسکنش
شب سایه گستر مه خورشید منظرش
شعر در باره اسم سایه
در راه مهر سایه دیوار محرمست
زان همچو سایه روی بدیوار کرده ایم
شعر درمورد اسم سایه
به آفتاب جهانتاب سایه پرور تو
بتاب طره مهپوش سایه گستر تو
شعر در مورد اسم سایه
بنفشه سایه ز خورشید افکند بر خاک
بنفشه تو بخورشید گشته سایه فکن
شعر با کلمه سایه
مرغ شب با سایه مهتاب اگر سرخوش بود
من خوشم با سایه زلف خیال انگیز او
شعر با کلمه ی سایه
جان من در پی تو سایه و خورشید بود
عشق تو در دل من یوسف و زندان باشد
شعری در مورد اسم سایه
سایه حق آنکه ذاتش روی خورشید جمال
روز و شب از سایه خورشید می دارد نهان
شعری درباره اسم سایه
اگر به سایه کند التفات، ممکن نیست
گرآفتاب شود بار وضع سایه پناه