شعر در مورد ساقی
شعر در مورد ساقی ،شعر در مورد ساقیا،شعر در مورد ساقی کربلا،شعر در مورد ساقی،شعری در مورد ساقی،شعر کوتاه در مورد ساقی،شعر ترکی در مورد ساقی،شعر درباره ساقی،شعر درباره ساقیا،شعر زیبا در مورد ساقی،شعر در مورد ساقی و می،شعر درمورد ساقی،شعر درباره ساقی،شعر مورد ساقی،شعری از حافظ در مورد ساقی،شعر کوتاه درباره ساقی،شعر درباره ی ساقی،شعر درباره ی می و ساقی،شعر ساقی،شعر ساقی و میخانه،شعر ساقیا،شعر ساقی نامه،شعر ساقیا حافظ،شعر ساقی و شراب،شعر ساقی و میخانه ترکی،شعر ساقیا از مولانا،شعر ساقیا مولانا،شعر ساقیا مرا دریاب،شعر ساقیا امشب صدایت،شعر ساقیا امشب صدایت با صدایم ساز نیست،شعر ساقیا امشب صدایم،متن شعر ساقیا امشب صدایت،شعر ساقیا امشب صدایت با صدایم،شعر ساقی نامه شهرام ناظری،شعر ساقی نامه کردی،شعر ساقی نامه
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد سرو برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
ساقی ، گل و سبزه بس طربناک شده است
دریاب که هفته ی دگر خاک شده است
می نوش و گلی بچین که تا در نگری
گل خاک شده است و سبزه خاشاک شده است
شعر در مورد ساقی
ساقی اندر پیچش مویش چه دیدی
واندر آن سیمای پنهانش چه دیدی
این پریشانی حالت روز و شب
حیرتم برده که توآخر چه دیدی
شعر در مورد ساقیا
شعر در مورد ساقی کربلا
شعر در مورد ساقی
شعری در مورد ساقی
شعر کوتاه در مورد ساقی
شعر ترکی در مورد ساقی
شعر درباره ساقی
شعر درباره ساقیا
شعر زیبا در مورد ساقی
ساقی من دیوانه چه سازم بگو ؟
بی باده به میخانه چه سازم بگو ؟
مستم کن و امشبی در این خمخانه
با این دل ویرانه چه سازم بگو ؟
شعر در مورد ساقی و می
ساقی و ساغر و میخانه دگر ما را بس
جرعه ای باده مستانه دگر ما را بس
ما خماریم که هر نیمه ی شب میکده ایم
نوش از باده ی بیگانه دگر ما را بس
شعر درمورد ساقی
بده ساقیا می که مستم کند – ز یک جرعه یزدان پرستم کند
به می آگهم کن ز اسرار عشق – مرا مست کن تا کشم بار عشق .
شعر درباره ساقی
من بی می ناب زیستن نتوانم
بی باده کشید بارتن نتوانم
من بنده آن دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر و من نتوانم
شعر مورد ساقی
ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم
ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان
کاید به جلوه سرو صنوبرخرام ما
ای باد اگر به گلشن احباب بگذری
زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما
گو نام ما ز یاد به عمدا چه میبری
خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما
مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
زان رو سپردهاند به مستی زمام ما
ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما
حافظ ز دیده دانه اشکی همیفشان
باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما
شعری از حافظ در مورد ساقی
ساقی وا کن آغوشت مـی ده از لـب نوشت
خود پرستـــان میروند می پرستان می آیند
شعر کوتاه درباره ساقی
شعر درباره ی ساقی
شعر درباره ی می و ساقی
شعر ساقی
شعر ساقی و میخانه
شعر ساقیا
الا ای لعبت ساقی ز می پر کن مرا جامی
که پیدا نیست کارم را درین گیتی سرانجامی
شعر ساقی نامه
ساقیا ته استکان هایت نمیگیرد مرا
لطف کن از دور بعدی پیک لیوانی بریز
نه شراب روس میخواهم نه جنس ارمنی
از همین سگ مزه های تلخ ایرانی بریز!!
شعر ساقیا حافظ
من می پرستم
می می پرستم
ساغر به دستم
ساقی نشستم
شعر ساقی و شراب
شعر ساقی و میخانه ترکی
شعر ساقیا از مولانا
شعر ساقیا مولانا
شعر ساقیا مرا دریاب
شعر ساقیا امشب صدایت
شعر ساقیا امشب صدایت با صدایم ساز نیست
شعر ساقیا امشب صدایم
متن شعر ساقیا امشب صدایت
شعر ساقیا امشب صدایت با صدایم
شعر ساقی نامه شهرام ناظری
شعر ساقی نامه کردی
شعر ساقی نامه
نخستین باده کاندر جام کردند
ز چشم مست ساقی وام کردند
شعر در مورد ساقی
غم بیابان است
می چو باران است
ساغر که ابر است
ساقی کجا رفت؟
شعر در مورد ساقیا
ساغر تو دانی ساقی کجا رفت؟
ساقی همین جاست
گریه می کند
ساقی غمگین است
ساغر می بده
من می بدستم
می شده هستم
ساقی می نو شد
شعر در مورد ساقی کربلا
الا یا ایها الساقی به می حل کن تو مشکلها
کز آن افسون افسونگر، به خوان افسانه بر دلها
شعر در مورد ساقی
شب است و ساقی و ساز شبانه
نگاری خوش صدا با صد ترانه
نشینیم دربرچشمان مستش
مگربرما فرستد یک نشانه
شعری در مورد ساقی
شکستم توبه ام ساقی، تو هم بکشن سر خم را
بزن سنگی بجام می که بشکن بشکن است امشب
شکستم توبه را از بس شکن در زلف او دیدم
دل زاهد شکست از من که بشکن بشکن است امشب
قدح بشکست و دل بشکست و جام باده هم بشکست
خدایا در سرای ما چه بشکن بشکن است امشب
رفیقان خمره بشکستند و ماهم توبه بشکستیم
تو هم اهل دلی بشکن که بشکن بشکن است امشب
صفا دارد شکست ساغر و پیمانه و توبه
بیا در مجمع رندان که بشکن بشکن است امشب
شعر کوتاه در مورد ساقی
جانا ز فراق تو دل کاسه خون گشته
از دوری روی تو سودای جنون گشته
ساقی مشو رنجورازبدعهدی مهرویان
هرچند که صبر دل تا مرز جنون گشته
شعر ترکی در مورد ساقی
شعر درباره ساقی
شعر درباره ساقیا
شعر زیبا در مورد ساقی
شعر در مورد ساقی و می
شعر درمورد ساقی
شعر درباره ساقی
شعر مورد ساقی
شعری از حافظ در مورد ساقی
شعر کوتاه درباره ساقی
شعر درباره ی ساقی
من از کجا پند از کجا؟ باده بگردان ساقیا
آن جام جان افزای را بر ریز بر جان ، ساقیا
بر دست من نه جام جان ، ای دستگیر عاشقان
دور از لب بیگانگان پیش آر پنهان ، ساقیا
نانی بده نان خواره را ، آن طامع بیچاره را
آن عاشق نانباره را کنجی بخسبان ، ساقیا
ای جان جان جان جان ، ما نامدیم از بهر نان
برجه ، گدا رویی مکن در بزم سلطان ، ساقیا
اول بگیر آن جام مه ، بر کفه ی آن پیر نه
چون مست گردد پیر ده رو سوی مستان ، ساقیا
رو سخت کن ای مرتجا، مست از کجا شرم از کجا!!
ور شرم داری یک قدح بر شرم افشان ، ساقیا
بر خیز ای ساقی بیا ، ای دشمن شرم و حیا
تا بخت ما خندان شود، پیش آی خندان ، ساقیا
شعر درباره ی می و ساقی
ساقی پیمانه را لبریز کرد
باده خود را شرار انگیز کرد
حالت مستی و مدهوشی خوشست
وز همه عالم فراموشی خوشست
شعر ساقی
رفته بودم بر در میخانه ای
در هوای باده و پیمانه ای
ساقیش دیدم همی مست و خراب
پیش رویش خالی از جام شراب
شعر ساقی و میخانه
شعر ساقیا
شعر ساقی نامه
شعر ساقیا حافظ
شعر ساقی و شراب
گفتمش ساقی چرا دیوانگی
بی می ناب از چه رو مستانگی
جامی از می در کنارت چون که نیست
این همه دیوانگی از بهر چیست
گفت باده گر چه حیرانم کند
هر غزل مستی دو چندانم کند
شکر ایزد خالق بالا و پست
با غزل مستم همان مستی که هست
گر چه گویی مستی ام دیوانگیست
با غزل مستی کنم مستی که نیست
همچو ابری چون گریزد او ز باد
درد هجران با غزل بردم ز یاد
گشته اینک لحظه هایم شاد شاد
دوری از این حال خوش بر من مباد
شعر ساقی و میخانه ترکی
بیا ساقی آن می که حال آورد کرامت فزاید کمال آورد
به من ده که بس بیدل افتادهام وز این هر دو بیحاصل افتادهام
شعر ساقیا از مولانا
بیا ساقی آن می که عکسش ز جام به کیخسرو و جم فرستد پیام
بده تا بگویم به آواز نی که جمشید کی بود و کاووس کی
شعر ساقیا مولانا
بیا ساقی آن کیمیای فتوح که با گنج قارون دهد عمر نوح
بده تا به رویت گشایند باز در کامرانی و عمر دراز
شعر ساقیا مرا دریاب
جانان دل ساقی از دوری تو مردیم
وصلی بنما جانا از هجر رخت مردیم
ما صبر نداریم و مشتاق جمال تو
یکبارنظر فرما ازصبرتو هم مردیم
شعر ساقیا امشب صدایت
کنون کز دوری رویت شدیم تنها
مگر یادت شود مرحم به این دلها
نگر بر چشم بیمارم شده سیـلاب
مکن پروا که ازساقی بری غمها
شعر ساقیا امشب صدایت با صدایم ساز نیست
شعر ساقیا امشب صدایم
بده ساقی آن می کز او جام جم زند لاف بینایی اندر عدم
به من ده که گردم به تایید جام چو جم آگه از سر عالم تمام
متن شعر ساقیا امشب صدایت
بده ساقی آن می که عکسش ز جام به کیخسرو و جم فرستد پیام
چه خوش گفت جمشید با تاج و گنج که یک جو نیرزد سرای سپنج
شعر ساقیا امشب صدایت با صدایم
شعر ساقی نامه شهرام ناظری
شعر ساقی نامه کردی
شعر ساقی نامه
صحبت از نام مکن صحبت جام است اینجا ………….. هر چه گویند به جز باده حرام است اینجا
حرمت جام نگهدارکه صدچون جمشید …………. دست برسینه ،کمر بسته غلام است اینجا
درسرت گرهوس عالم قدس است بیا ………… کان همه بعد مسافت دوسه گام است اینجا
تا می و میکده و ساغر وساقی باقیست …………. حوری و کوثر و فردوس کدام است اینجا
گوشه ی میکده خلوتکده ای طاعت ماست ………………. پیر رندان خرابات امام است اینجا
منشین طایر دل، از سرعالم برخیز…………… که جهان دانه و جان حلقه ی دام است اینجا
دعوی فضل ز نقص است در اینجا شب خیز……… چون به یک ساغرمی کار تمام است اینجا